قوله تعالى: و لوْ ترى‏ إذْ یتوفى الذین کفروا... الایة. مرگ چهار قسم است: (مرگ اهانت و لعنت، و مرگ حسرت و مصیبت، و مرگ تحفة و کرامت، و مرگ خلعت و مشاهدت). مرگ لعنت مرگ کافران است، حسرت مرگ عاصیان است، و مرگ کرامت مرگ مومنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است. مرگ لعنت را گفت: و لوْ ترى‏ إذْ یتوفى الذین کفروا....جایى دیگر گفت: و لوْ ترى‏ إذ الظالمون فی غمرات الْموْت. یا سید، اگر بینى تو آن کافران را در آن سکرات مرگ، و آن زخم و ضرب فریشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیب ایشان آسمان و زمین میلرزد، آن کافر در میان دود و آتش و بوى ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطیعت ملک بر دل آمده، اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء لا بشرى آید، گرد نوایست بر رویش نشسته و آتش قطیعت در جان افتاده و دوزخ پر زفیر کرده و ملک از وى بیزار گشته، زینهار از قهر قطیعت، زینهار از داغ فرقت. اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را بغفلت بسر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده، ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده. از یک سوى فریشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده از دیگر سوى فریشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده، آن بنده عاصى بیچاره میان مانده و چشم بر غیب نهاده، تا خود چه آید، از غیب کرامت آید یا اهانت! فضل بیند یا عدل! پس فریشتگان طاعت و معصیت بر وى عرضه کنند، طاعت اندک، بى‏حرمتى گزاف، کارى فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت! پس آن اعمال وى طاعت اندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و بگردن وى اندر آویزند، در نعش هم چنان و در لحد هم چنان، و بقیامت هم چنان، چنان که رب العزه گفت: و کل إنسان ألْزمْناه طائره فی عنقه. سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مومنان را و نیک مردان را، فریشتگان رحمت بصد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بشرى و بشارت، قبض روح پاک ایشان میکنند و بالطاف و کرم و نواخت بى‏نهایت بشارت میدهند، که سلام علیْکمْ ادْخلوا الْجنة بما کنْتمْ تعْملون. و مصطفى ص گفت‏ تحفة المومن الموت. عطاء مومن مرگ است، زیرا که حجاب مومن از حق نفس اوست، و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هیچ عطاى و تحفه بدان نرسد که راه دوست بریشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود.


از این مرگ صورت فکن تا نترسى


از این زندگى ترس کاکنون در آنى‏

از این زندگى زندگانى نخیزد


که گرگست و ناید ز گرگان شبانى‏

بشر حارث گفت: شتان بین قوم و بین قوم، قوم موتى و یحیى القلوب بذکرهم و قوم احیاء قسمت القلوب برویتهم. گویند درویشى این آیت از کسى بشنید که إن زلْزلة الساعة شیْ‏ء عظیم وقتش خوش گشت سماعش افتاد نعره بزد و گفت آه کى بود که این روز آید و این درویش از بند بر آید، گفتند ترا چه روى نمود از این؟ گفت: دنیا حجابست و قیامت وقت مشاهدت و دوستان را حجاب بلاست و مشاهدت عطا، کى باشد که از این حجاب بار رهیم و بدولت و مواصلت رسیم.


چهارم مرگ مشاهدت است، اکرام و اعزاز پیغامبران و نواخت ایشان بنداء لطف بى‏واسطه از حضرت عزت روان که یا أیتها النفْس الْمطْمئنة، ارْجعی إلى‏ ربک راضیة مرْضیة.


عبد الله مسعود گفت: جماعتى مهاجر و انصار بخانه عایشه گرد آمدیم.


رسول خدا بما در نگرست چشمش پر آب شد. گفت: مرحبا بکم حیاکم الله جمعکم الله نصرکم الله هداکم الله سلمکم الله وفقکم الله قبلکم الله اوصیکم بتقوى الله و اوصى الله بکم و استخلفه علیکم.


آن گه وصیتها کرد و پندهاى بلیغ داد. یاران گفتند: یا رسول الله مگر روزگار عمرت بسر آمد و وقت رفتن در آمد. مصطفى ص گفت: قد دنا الاجل و المنقلب الى الله و الى السدرة المنتهى و الجنة المأوى و العرش الاعلى و الکاس الاوفى و الرفیق الاعلى.


آرى مرغ حضرت سر آن دارد که باز پرد بآشیان عزت مرغى که پر او عشق پرواز او ارادت، افق او غیب منزل او درد استقبال او جلال. اتیته هرولة. هر گه که این مرغ حضرتى از قفس بشرى بر افق غیب پرواز کند، کروبیان عالم قدس دستها بدیده خویش باز نهند، و رنه برق این جمال دیدهاى ایشان بسوزد. در وقت مرگ موسى کلیم برقى از سرادقات هیبت در هواى ولایت عشق او بتافت یک چشم عزرائیل از آن برق هیبت او بحال نیستى باز شد. گفتند یا عزرائیل چون بر دوستان ما روى نگر تا بادب باشى و بى‏دستورى فرا پیش ایشان نروى و زبان حال مشتاق از غیرت دوستى و کمال سوز مهر ازلى همى گوید:


کدأْب آل فرْعوْن و الذین منْ قبْلهمْ تهدید و وعید مشرکان قریش است و کفار عرب. میگوید چشم عبرت باز کنید و در عادت و سیرت رفتگان و گذشتگان نگرید و سرانجام ایشان از آن جهانداران و گردن‏کشان که بودند بنگرید که ایشان چه کردند و ما با ایشان چه کردیم و بر سر ایشان چه راندیم. و عادا و ثمود و أصْحاب الرس و قرونا بیْن ذلک کثیرا و کلا ضربْنا له الْأمْثال و کلا تبرْنا تتْبیرا. اى کفار عرب، و اى مشرکان قریش اگر شما همان کنید که ایشان کردند، از سیاست قهر ما همان بینید که ایشان دیدند.


ذلک بأن الله لمْ یک مغیرا الایه. سنت و آئین ما چنان است که بر بندگان نعمت ریزیم و معیشت فراخ در پیش نهیم، پس اگر شکر آن نگزارند و حق آن بر خود بنشناسند، نعمت از ایشان بگردانیم و به نقمت بدل کنیم.


إن الله لا یغیر ما بقوْم حتى یغیروا ما بأنْفسهمْ، إن شر الدواب عنْد الله الذین کفروا فهمْ لا یوْمنون چه امید ماند در کار ایشان و چه سود دارد اعمال ایشان، بعد از آن که در ازل عدل خود بر ایشان براند که: شر الدواب عنْد الله و در ابد این حکم بر ایشان برفت، فهمْ لا یوْمنون.


و أعدوا لهمْ ما اسْتطعْتمْ منْ قوة بر زبان تفسیر قوة رمى سهام غازیان است بر وى دشمن و از روى اشارت، سهام سحرگاهى است در عالم غیب بنعت خشوع و خضوع، و رمى القلب الى الحق معتمدا علیه و راجعا عما سواه. و گفته‏اند: این قوة، قوت دل است و ثقت بنصرت و تأیید الهیت، چنان که گفت: هو الذی أیدک بنصْره اى هو الذى بنصره افردک، و بلطفه ایدک، و عن کل سول و نصیب طهرک و عن رق الاشیاء حررک و فى جمیع الاحوال کان لک.


ألف بیْن قلوبهمْ. الف بین قلوب المرسلین بالرسالة و قلوب الانبیاء بالنبوة و قلوب الصدیقین بالصدق و قلوب الشهداء بالمشاهدة و قلوب الصالحین بالخدمة و قلوب عامة المومنین بالهدایة، فجعل المرسلین رحمة على الانبیاء و جعل الانبیاء رحمة على الصدیقین و جعل الصدیقین رحمة على الشهداء و جعل الشهداء رحمة للعالمین و جعل الصالحین رحمة على عامة المومنین و جعل المومنین رحمة على الکافرین.